زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها
پنهان به خاك كردم رازی به آب دیده بــا كس نمی توان گفت سرّ دل رمیده وقــت ســحر دعایم شد عاقبت اجابت بر شام تــار ما هم سر زد شبی سپیده پرواز بردم از یاد بالم چو شد شكسته این است حال و روز مرغ به خون تپیده شــادابــی گذشــته از من مخواه دیگر برگشت ناپذیراست رنگ ز رخ پریده قــوّت نــداشــت پـایم تـا پیش تو بیایم از بس كه دختر تـو در خـارها دویده بسیار رنــج بــردم در راه عشقت اما بــار ســـفر كــشیدم بـــا قامتی خمیده وضعیتی است وضع رأس تو و سر من مجـنون سر شكسته، لیلای سر بریده |